رازنوشتِ يــــه پسرهــــ

ديشب با يارو آشتي كردم ولي همون دعواهاي هميشگيو داشتيم از طرفي ازدستش عصبانيم كه انقد جلو بقيه ميگه اخلاقام گنده ازطرفي هم نميخام باز قطع رابطه كنم كه بعدا حسرت بخورم. من معمولي دارم ميگم ميخندم بعد ميگه داري مسخره ميكني رفيقشم كه ديشب بود حقو به اون ميداد خلاصه خيلي كلكل كرديم آخرشم ديگه من ديگه اصلا حرف نزدم كه بهش برنخوره .

يسري مسايل هست كه منو ميترسونه....

 


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:,ساعت 14:59 توسط فرزاد| |

 

 

 

 

وقتی یه آدم می‌گه: «هیچکس منو دوست نداره»

منظورش از «هیچکس»، «یک نفر» بیشتر نیست.

همون یه نفری که واسه اون آدم همه‌ کسه

البته منظور از همه كسه اين نيست كه طرف پدر مادرش وعزيزاشو دوس نداره اونارو هم دوس داره اونام دوسش دارن اما خب تو واسم خيلي فرق داري تو كسي هستي كه هروقت ناراحتم بهش فك ميكنم كاش اينجابود كاش الان روشونه هاش گريه ميكردم كاش.....

اين روزا نميتونم بهش فك نكنم(همون گرگه رو ميگم ديگه) سخته كه بهت فك نكنم....تو باهمه رفيقام فرق داشتي تو خيلي بااحساس بودي......تورو از همه رفيقايي كه داشتم بيشتر دوس داشتم

كاش يه روز برسه اينارو بخوني هرچند كه خيلي محاله....بهروز وثوق تو اون فيلمه ميگف رفيق پيرم كرد(خب راستش نميدونم چي گفت ولي مربوط به همون رفيقش ميشد)

يامثلا تو فيلم bad boys كه اون دوتا باهم خيلي رفيقن ميرن بقيه رو ميكشن

واااي خيلي احساساتي شدم ديگه نميدونم چي بگم انگار حتي وقتي ناراحت هستمم نميشه چرت وپرت نگم ولي واقعا دلم واست تنگ شده اصن چرا هر اتفاقي ميفته زرتي ياد تويه خر سگ اخلاق ميفتم توله سگ

ببخشيد ديگه وب خودمه دوسدارم اون بدبختو فحش ناجور بدم چون باعث شد امروز بزنم زير گريه.....

اصلن نميدونم چقدطول ميكشه فراموشت كنم آخرين قطع رابطم كه 2 سال طول كشيد اينم هنوز وقت ميبره

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــبــُلُـــفَم:

-- سلام مژده بده يه خبر خوب كارامون داره رديف ميشه تاچندروز آينده قراره اين شهرو باهمه آدماي نامردش براي هميشه ترك كنيم.داريم ميريم شمال واسم خوشحال نيستي؟؟

-- آره خوشحال شدم...چون نيشابور جايي واسه همچين آدمايي مثل تورو نداره لياقتت قبرستونه........

من:

باز اس داده كه رفتي شمال منم گفتم آره الان جنگل 2000 پيك نيك زديم جات خالي

من:(هه چي فك كرده بعد اين همه وقت باز اس داده)


 

 

 

 

بقول يكي ازدوستام سليم خوبن؟؟

آره ديگه فراموشش كردم ديه بهش فك نميكنم ميدونين بعداون اتفاقاچندبار بازباهم دوست شديم باز قطع رابطه. شايد هردومون خيلي بچه ايم چون ديگه به بهونه هميشگي باهم قطع رابطه نميكرديم شايد عادت كرده بوديم به قطع رابطه البته چند دفه آخربرعكس اون قطع رابطه ميكرد  ديگه اون التماس نميكرد من التماس ميكردم ببينمش امااون باز دلش نميخاست ديگه رابطه اي داشته ياشيم ميبينين چقد زمين گرده؟؟؟

حتي ميتونستيم تا آخرعمر باهم دوست باشيم زن بگيريم رفت وآمد خانوادگي داشته باشيم (البته خيلي مسخره ميشد عين زن وشوهرا باهم تندتند دعواميكرديم نه عين دوتا دوست كه بايد هميشه كنارهم باشن) بهرحال بنظرم هردومون خيلي بچه بازي درآورديم......اصلن آدم قحطه من منت اون آدم كثيفو كشيدم؟؟ كثافت ميگه آره تو بخاطر ماشينم باهام دوستي خيلي بچست خيلي حالا من يكي دوبار بهش گفتم خيلي بچه اي ولي زير بار نرفت البته من ازگندكارياش ديگه خبر ندارم ديگه زرنگ شده بود نميذاشت من بفهمم كه باز ازش متنفر شم

ديگه ميخام پــــِـــر ِش بدم بره واسه هميشه....حتي زن وشوهرام بعد اين همه قطع رابطه از هم جدا ميشن چه برسه به دوتا دوست(اين جمله رو يه روز خودش بهم گفت براي همين تو ذهنم مونده)

بابا تحفه كه نيست درسته خيلي دوست ورفيق داره ولي همه رفيقاشم همش منتشو ميكشن يَك آدم عوضيه كه نپرس خيلي سياست داره البته خيلي غرور داره اخلاقشم خيلي گنده بعد بمن مياد ميگه اخلاقم گنده وبرم اخلاقمو درست كنم ببينين گير كي افتاديم روانيه واقعا

ببين الان آخرين بار بهش اس دادم كه آره يه روز پشيمون ميشي اونروز اگه خاستي بميري هم ديه نخاه كه منو ببيني بعد اونجا جوابمو نداد فرداش اس داد كه (يجور حالت سنگامونو وا بكنيم ايجاد شد)من فك كردم ميخاد باز باهم دوست باشيم بعد تا اخر شب بهم اس داديم ديگه تادوروز بهم اس نداديم ولي من باز اس دادم ديگه ميخاي چي كار كني؟ گفت بعدن اس ميدم الان سرم شلوغه.... ديگه اس نداد تا آخر شب ديدم گوشيشو خاموش كرده فهميدم چقد بدبخته الان ديه ميدونم همه رفاقت تموم شد راحت ازذهنم ميزارمش كنارتكليفم مشخصه ديگه فراموشي ديگه دفعه ديگه حتي به دست وپام بيفته اصلا ج اس هاشو نميدم........

خيلي وقته بطور مرتب قرآن نخوندم شايد واسه همينه اوضام بهم ريخته ولي ماشاله چشم نخورم انشاله سابقه نداشته اينجوري بمونم حالا ميبينين كه بعدا چقد فعال ميشم ميخام خيلي پيشرفت كنم انشاله حالا ميبينين


دلم واسه يه نفر خيلي تنگ شده يه نفر كه خيلي ميخام از ذهنم پسش بزنم اما الان 6 ماهه نتونستم

 

اون يه نفر خيلي دوسم داشت يا لااقل اين طور ميگفت...

اون يه رفيق خيلي بدبرام بودخيلي اذيتم كرد اما اولين كسي بود كه محبتو بهم شناسوندخيلي دوسم داشت خيلي دوسش داشتم اما مثه ترياك بود برام. معتاد به محبتش بودم اما كمكم داشت به زندگيم لجن ميپاشيد از زندگيم كه انداختمش بيرون تهديدم كرد گفتم هرغلطي خاستي بكن ديد اينجوري نميتونه برم گردونه گفت ازم سيرشدي ازم زده شدي بعد ديد كه اين نميتونه دليلش باشه بهم قول داد كه آدم درستي بشه منم كه خيلي دوسش داشتم دوباره باهاش رفيق شدم 90 درصد فرق كرده بود گفت كه توبه كرده واينا....گفت كه ممنونتم نجاتم دادي قسم خورد كه منو مثه يه فرشته نجات ميدونه يه مدت خوب بود منم خوب بودم دوستيمون سالم بود اما بعد كمكم داشت عوض ميشد باز قطع رابطه كردم يه مدت گذشت باوركنين تو همه اين مدت بمن خيلي سخت گذشت دوريش باز اس ميداد باز گير داد واسه دوستي باز قول داد باز باهاش دوست شدم اماهمون ديدار اول اتفاقي افتاد ديدم همون آدم قبليه بااون گندگاري اون شبش حالم ازش بهم خورد همون شبي كه ديدمش باز قطع رابطه كردم باز دوباره برگشتم سمتش باز رفت سمت گندكارياي قبليش اما اينبارپرسيدم چرا؟ بهم گفت كه توبش فقط بخاطر من بوده وازنظر قلبي اصلا توبه نكرده وهمش بخاطر حفظ كردن من بوده من اما ازهمون موقع كه باهاش قطع رابطه كردم تا الان كه شش ماهه ازون موضوع گذشته همش از خودم ميپرسم توبه گرگا مرگه يا من اشتباه عمل كردم؟؟


مهرپارسال بود با همين يارو آشنا شدم تا ارديبهشت91 لااقل 4 بار قطع رابطه كرديم هر قطع رابطه مونم حداقل 1 ماه وحداكثر 2ماه طول ميكشيد همشم اون باز بهم اس ميداد ورابطه شروع ميشد اما آخرين بار ديگه خسته شده بودم گفتم اگه توتحمل كنيو اس ندي اين قايله مسخره بازي ختم ميشه ديگه انقد همو اذيت نميكنيم ازون موقع ديگه اس نداد...وقتي ياد كاراي زشتش ميفتم ازش بدم مياد امانميتونم ازش متنفر بشم وقتي ياد روزاي خوبي باهاش داشتم ميفتم ياد خوبي هاش كه ميفتم ميگم چه دوست خوبي بود ازون دوستايي كه هميشه واسه آدم وقت داشتن....بعدش تاميخام حسرت بخورم ديگه ذهنمو مشغول يه چي ديگه ميكنم...

همه اينا واسم مسايله مبهميه بسختي دارم باذهنو احساسم كنارميام فك ميكنم ميگم شايد تقصير ازمن بود شايد ميشد بواسطه ي علاقه اي بهم داشت وبهش داشتم كاراي زشتشو ترك ميدادم...

اما جدا ازهمه اين افكار منفيم دوس دارم از ذهنم پاكش كنم ازاحساسم دورش كنم حالا اگه بشه با تلقين اگه بشه باهروسيله ديگه...

فقط بايد اينطور بشه بايد اينطور بشه....



Power By: LoxBlog.Com